لاته سرش میخوره به میله ی وسط اتوبوس؛ جا به جا ولو میشه کف اتوبوس، بعد از چند لحظه، چشماشو باز میکنه میبینه ملتی که واستادن بالا سرش میله رو گرفتن، میگه: ولش کنین ببینم چی میگه
--------
یه روز یه چوپان میره خواستگاری. بهش میگن چه کاره ای؟ میگه: مهندس دامپیوتر و پشم افزار
--------
پسر: بابا نقاشیم قشنگه
بابا: عاره پسرم چی کشیدی؟
پسر: یه گاو داره علف میخوره!
بابا: کو علف؟
پسر: گاو خورد!
بابا: پس گاو کو؟
پسر: علف خورد رفت!
--------
ادامه در ادامه ی مطالب
از بچه یه آخونده میپرسن بابات چیکارست، روش نمیشه بگه آخونده میگه کمربند مشکی قرآن داره
--------
یارو میره جبهه، نارنجک به خودش میبنده و میره زیر تانک خودی!روی سنگ قبرش مینویسن: حسین نفهمیده!
--------
هنگام نوشیدن آب سه تا بسم الله بگویید زیرا در آّب سه تا جن وجود دارد: دوتا هیدروجن و یکی اکسی جن
--------
یه روز سه تا دیوونه رو میندازن تو یه اتاق دوتاشون میرقصن یکیشون هی میگه: سبز-آبی-قرمز، ازش میپرسن چرا اینجوری میگی؟ میگه: من رقص نورم
--------
یارو به شکمش میگه: تا کی من کار کنم تو بخوری شکمش جواب داد: میخوای من کار کنم تو بخوری!! حالت بد شد یا خنده ات گرفت :)))
--------
از یه نی نی میپرسن عشق یعنی چی؟
میگه: عخش ینی بزالی کسی که دوسس دالی از پفکت بوخله اما فقط توتا
--------
یه روز یارو سوار هواپیما میشه، یهو هواپیما سقوط میکنه ....
این قرار بود جک بشه ولی حادثه خبر نمیکنه
--------
اگه گفتین تو محل کی به همه محرمه؟ خوب معلومه لبنیاتی سرکوچه! چرا؟ چوبه به همه ی محل شیر میده.
--------
به پدر حسین فهمیده میگن نظرت درباره پسرت چیه؟ میگه برو بابا هنوز دارم قسط تانک رو میدم!!! خخخ
--------
یه روز یارو 1لیوان خاکشیر میخوره به خاطره اینکه تهنشین نشه تا شب پشتک میزنه
--------
قاضی: چرا با سر زدی تو صورت دوستت؟
غضنفر: جناب قاضی! خودش خواست، هروقت من را می دید میگفت یه سری به ما بزن.
--------
به غضنفر میگن شغلت چیه: میگه یه اطلاعاتی هیچ وقت شغلشو به کسی نمیگه!
--------
مثبت اندیشی یعنی اگه گنجشکی روی سرت خرابی کرده. بگی: خدا رو شکر که گاو پرواز نمیکنه
--------
غضنفر میره دزدی، صاحب خانه پا میشه میگه کیه اونجا؟ غضنفر میگه: هیشکی گربه است، بعععععع
--------
غضنفر از تاکسی پیاده میشه راننده بهش میگه: داداش دستت لای در گیر نکنه. غضنفر میگه: قربونت سرت لای در گیر نکنه!
--------
از یه بنده خدا میپرسن که چرا زنگ گرفتی؟ میگه والله دیدم تو زندگی هیچی نشدم، گفتم حداقل داماد بشم!
--------
یه روز حسن خان میره در خونه دوستش، هر چی در میزنه کسی در رو باز نمیکنه، با خودش میگه: فکر کنم در خرابه! زنگ میزنم!
--------
بسیجیه میره عروسک فروشی به صاحب مغازه میگه اقا یه دونه از اون خواهرا بده! خخ
--------
آدم ها به جهنم و حیوانات به بهشت بروند.
غضنفر راه افتاد به طرف بهشت، گفتند تو که آدمی کجا میری؟ میگه: تو دنیا که خر بودیم قیامت که شد یهو آدم شدیم
--------
غضنفر که پولدار بوده بچشو میبره مهدکودک لندن تا خارجی یاد بگیره؛ سال بعد میره سراغ بچه اش نرسیده به مهدکودک بچه های لندنی داد زدن: ممتقی بوات اومد!!
--------
از غضنفر میپرسن برای بستن لامپ به چند نفر احتیاج است؟ میگه به 3 نفر. میگن چرا سه نفر؟ میگه یه نفر میره بالانردبون، لامپ رو میگیره.. دو نفر پایین، نردبون رو میچرخونن
--------